آقا کسری آقا کسری ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

دردونه مامان و بابا

پایان ماه رمضون و 20 ماهگی کسری

کسری عزیزم آرزو میکنم سالیان سال ماه رمضون رو به سلامتی بگذرونی و همیشه خوش و خرم باشی . عزیزم ماه رمضون هم با تمومه قشنگیهاش تموم شد و عید فطر شد صبح روز عید جمع و جور کردیم و راه افتادیم به سمت باغ کرج . عمه اینا اونجا منتظر ما بودن . به اتفاق مامان عشرت راهی شدیم به سوی کرج. عزیزم اینقده محمد (پسرعمه) رو دوست داری که همش تو خونه هم که هستی میگی محمد. حسابی ذوق کردی وقتی رسیدیم . شروع کردی به بازی کردن با بچه ها . اون روز هم با تمام قشنگیهاش تموم شد و حسابی خوش گذشت . انشاءاله همیشششششششششششششششششششششه شاد باشی.
26 مرداد 1392

واکسن 18 ماهگی

کسری عزیزم 18 ماهه شدی و نوبت واکسن شد . مامانی همش استرس واکسنو داشت که بالاخره روز یکشنبه مورخ 12-3-92 ظهر ساعت 12 من و بابایی بردیمت درمانگاه واکسنو بهت زدن یکی رو ران پا یکی رو دست . که یه کوچولو گریه کردی بعد اونجا قد و وزن هم اندازه گرفتن و برگشتیم خونه. و اما ........ تا برگشتیم خونه شما حول و حوش ساعت 30/1 بود که ناهار خوردی بعدشم چون قبل از واکسن استامینوفن خورده بودی خوابت گرفت و خوابیدی تا ساعت 30/2 خوب بودی و خوب راه میرفتی قبل از اینکه بخوابی . ولی بعد از اینکه از خواب بیدار شدی به قدری پاهات درد میکرد که نمی تونستی به تنهایی از تختخوابت بیایی پایین خلاصه بقلت کردم از درد گریه میکردی همینجوری ناله میکردی تا بعدظهر بابایی از سر...
26 مرداد 1392

یا امام زمان ادرکنی

پسرم الهی که امام زمان پشت و پناهت باشه . امسال برات نذر کردم آجیل مشکل گشا که تا سال دیگه آلرژِیت خوبه خوب شه کاملا تا برات بگیرم و پخش کنم البته امسال هم یکمی گرفتم و با شکلات قاتی کردم و پخش کردم . شب تولد امام زمان یکشنبه شب بیرون خیلی شلوغ بود رفتیم دور زدیم شیرینی خوردیم کلی حال کردیم . امیدوارم همیشه عید باشه و مردم شاد باشن . همه جا رو تزئین کرده بودن همه جا خوشگل شده بود اون شب تا نصف شب تو کوچه بقلیمون بزن و برقص بود . تو هم که عاشقه رقصی جدیدا صبحها زود بیدار میشی و می گی نانای نانای تا برات تی وی روشن کنم و بزنم کانال شو تو هم باهاشون برقصی . تازه اگه دوست نداشتبه اشی و آهنگ مورد علاقه ات نباشه کنترلو برمیداری خودت و کانال...
26 مرداد 1392

برد فوتبال ایران و کره و ورود به جام جهانی

اون روز فوتبال داشت و همه چی عالی بود به محض اینکه بردیم بابایی گفت بپوشین بریم بیرون منم غذای تو رو دادم و راهی شدیم به طرف خیابانها . اینقدر شلوغ بود که حد نداشت تو خیابان یه آقاهه به صورت و دستت پسرم با ماژیک پرچم ایرانو کشید خیلی با نمک شده بودی همه جا شادی و شور بود همه فریاد می کشیدند ایران ایران و پرچم ایران دستشون بود تو هم با تعجب فقط نگاه میکردی . همه ماشینها بوق میزدن . یه عده هم میرقصیدن نیروی انتظامی هم کاری نداشت . یه سر هم رفتیم پارک تا تو بازی کنی . یکم بازی کردی خوشحالی کردی بعدش برگشتیم به سمت خونه . وسط راه یه سر زدیم خونه مامان جون چون خاله اونجا بود میخواستیم تو رو با اون شکل و قیافه نقاشی شده ببینه . خاله فریبا وقتی تو ...
26 مرداد 1392

لحظه های عاشقانه

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.   کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند ...
26 مرداد 1392

عشقه واقعی

کسری عزیزم امروز که دارم این مطلب رو برات می نویسم یکشنبه 9 تیر ماهه. راستش نمیدونم از کجا شروع کنم فقط و فقط میتونم بگم خدایا شکرت بابت همه چی . برای اینکه پسری به من دادی که بوی عشق میده . نفساش به من قدرت نفس کشیدن میده . نگاهش به من عشقه میده . شیطنتاش به من انرژي میده . گریه هاش قلبمو به تپیش میندازه . قبل از اینکه بچه دار باشم عشق یه جور دیگه بود برام عشق به شوهر ، عشق به مادر ... همه اینها یه جور دیگه بودن . الان عشق یه جور دیگه اس. با یه نگاه دیگه . تازه میفهمم عشقه واقعی یعنی چی؟ خدایا ازت میخوام به تمام کسانی که نی نی ندارن و نی نی میخوان یه نی نی سالم و خوشگل از بهشت هدیه کنی. تا کسی مادر نشه عاشق نیست . عشقه به فرزند ع...
26 مرداد 1392

هفته اول تیرماه

هفته خوبی با کارهای جدید از کسری: یه کار جدید که: با بابا کوروش شبها بازی میکنی اینه که بابا بهت یاد داده قلقلی بازی . تو می شینی پاهاتو باز میکنی و بابا هم همینطور هی به هم توپ می اندازین . دیروز خودت اومدی به بابا اشاره کردی قیییلقیییییلی . میخواستی باهات بازی کنه. جالب اینجاست که وقتی توپ می افته یه جای دور تو نمی ری بیاری میری دست بابارو می گیری بعد به توپ اشاره میکنی می گی بده بده یعنی برو تو بیار . یاد گرفتی می گی (پنپرس ) وقتی میخوام عوضت کنم خودت میری از کمدت پنپرس میاری بعد می گی پنپرس . بعد که عوضت می کنم می گی آقال یعنی آشغال میخوایی خودت پنپرس کثیفو ببری بندازی تو سطل آشغال . بعدشم شیر آبو نشون میدی و دستاتو میگ...
26 مرداد 1392

کسری کچل میشود

جمعه ای که گذشت یعنی میشه تاریخ ٧ تیر ماه ظهر ساعت ١٢ با بابا کوروش رفتی سلمونی تا موهاتو کوتاه کنی وقتی برگشتی دیدم وایییییییییییییییی نی نی من دیگه مو نداره کچل شده اون همه موهای خوشگل و خرمایی رنگت که بلند شده بودن را کوتاه کرده بود و کچل شده بودی . جالب اینجاست خودتو تا تو آیینه میدیدی میخندیدی . خیلی با مزه شده بودی قربونت برم . بعدشم با بابا رفتی دوش گرفتی بعد باهم رفتیم ناهار خونه مامان عشرت که عمه اینا هم اونجا بودن وای که چقدر اونجا چرندونت پی نوشت: دوستان عزیز که خواستین عکس بزارم قول میدم به زودی از کسری عکس بزارم. و از کچلیشم همینطور. ...
26 مرداد 1392

تحمل سه ماه دوری از مامان جون

کسری جونم عزیز دل مامانی بالاخره مامان جون روز 24 تیر ماه راهی شد به سمت سوئد کشوری که خاله فریده انا زندگی می کنن ، رفت که سه ماه اونجا باشه . پسرم برای تو خیلی سخت می گذره چون حسابی به مامان جون عادت کرده بودی و دوسش داشتی. الانم دیگه صبحها مامانی عشرت (مامان باباکوروش) میاد پیشت می مونه تا من از سرکار برگردم با مامانی عشرت هم راحتی . امیدوارم این سه ماه زودی بگذره تا بیشتر دلتنگ نشدیم. الانم هنوز تازه یک هفته نشده به مامانی عشرت عادت کردی ظهرها وقتی من از سرکار برمیگردم خونه مامانی که میخواد بره خونه اش تو پشت سرش گریه می کنی اونم دلش میسوزه و برمیگرده تو رو می بره بیرون یه بستنی برات میخره بعد دوباره تو رو میزاه خونه و خودش میره. خدا س...
26 مرداد 1392

آغاز ماه مبارک رمضان

خدای مهربونم ازت ممنونم . روزی هزار بار خداروشکر میکنم که یه پسر دوست داشتنی یه عشق یه زندگی یه نفس به من داد. و از خدا میخوام به تمام مامانایی که نی نی میخوان زودتر یه نی نی از بهشت براشون بفرسته. بوی ماه مبارک رمضان دوباره تمام شهر رو گرفته . دلم برای سفره افطار - اذان موذن زاده - ربنای شجریان - برنامه های قبل از افطار - سریال های بعد از افطار - تنگ شده بود . خیلی دوست داشتم از روز اول شروع کنم به روزه گرفتن واقعا دلم لک زده بود برای یک روزه . ولی افسوسسسسسسسسسسسس که نشد. امیدوارم بتونم سعادت اینو داشته باشم که روزهای دیگه روزه بگیرم. کسری عزیزم دومین ماه رمضانیه که با مایی . از خداورند مهربون تو این روز که اولین روز ماه مبارکه می...
26 مرداد 1392